محل تبلیغات شما

imgurl.ir" />

قسمت پنجم
#عشق_و_تنهایی 
#نویسنده_آرزو_دلدار 

آرام و نگین در کلاس تنها نشسته اند و مشغول صحبت هستند.
مهرداد (پسری قد بلند، لاغر اندام، با چهره ای محجوب و خجالتی) وارد کلاس میشود. با دیدن آرام و نگین از خجالت سرش را پایین می اندازد و به آرامی سلام میکند.
آرام و نگین با نگاهی به هم رو به مهرداد پاسخ میدهند: سلام
آرام که مهرداد را شناخته، با لبخند و شیطنت از نگین دور میشود و با نگاهی به مهرداد: به به آقای دکتر، چه عجب آقای دکتر تشریف آوردن!!
مهرداد با خجالت و سکوت سرش را پایین می اندازد و با نگاهی سر سری در حالی که قصد دارد روی اولین صندلی بنشیند. 
آرام کم کم به او نزدیک میشود.
آرام: آقای دکتر تحویل نمیگیریااا
(و با نگاهی به نگین و اشاره هر دو ریز میخندند)
مهرداد بعد از گذاشتن کیفش روی دسته صندلی و درحالی که سعی میکند به او نگاه نکند: من آقای دکتر نیستم خانم، امرتون؟
آرام: آهان، بله، باید میگفتم آقای دکتر آینده، ولی محض اطلاعتون آقای دکتر آینده، شما با من هم گروهی هستید.
مهرداد که متوجه حرف آرام نشده با نیم نگاهی به او  به آرامی: ببخشید
آرام: وقتی جلسه اول تشریف نمیارید بایدم متوجه نباشید جناب علوی(و با دراز کردن دستش به سمت او) عدالت هستم
مهرداد با نگاهی به دست آرام، دست راستش را مشت میکند،سرش را به پایین می اندازد و با شرم و حیا به آرامی پاسخ میدهد: خوشوقتم
آرام سعی میکند عادی جلوه کند پس با لبخند دستش را عقب میکشد و میگوید:آقای دکتر خجالتی هم که هستن( با اشاره به مهرداد برای نشستن): راحت باشین اقای دکتر
مهرداد بعد از کمی مکث مینشیند.
 آرام به سمت نگین میرود.
نگین به آرامی: گناه داره آرام چیکارش داری؟
آرام کمی بلند: کاریش ندارم، 
(با نگاه نگین که او را منع میکند از ادامه حرفش، به آرامی ادامه میدهد) ولی تازه اولشه
رو به مهرداد بلند میخندد.
و این داستان ادامه دارد.

خدایا شکرت

عشق و تنهایی قسمت سوم

داستان عشق و تنهایی قسمت دوم

داستان عشق و تنهایی

مهرداد ,نگین ,آقای ,دکتر ,نگاهی ,آرامی ,آقای دکتر ,با نگاهی ,نگاهی به ,به آرامی ,و با

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ اطلاع رسانی فروشگاه اینترنتی اپو کلاس سومی های باهوش