محل تبلیغات شما
5 سال بعد صدای بوق کامیون شنیده می شود. برق نور چراغ جلوی کامیون با شدت زیادی به چشمان آرام می خورد. آرام: (بلند) رضا مواظب باش رضا با دستپاچگی از لاین خارج میشود و بعد از تکان های پشت سرهم ماشین روی چهار چرخ متوقف می شود. آرام بسختی سرش را به سمت رضا می چرخاند؛ رضا با صورتی پر از خون به اون لبخند می زند. آرام: (با جیغ) نههه آرام از خواب بیدار میشود؛ سر جایش می نشیند. عرق کرده و نفس عمیق میکشد. مهرداد بعد از کمی در اتاق آرام را باز میکند.

عشق و تنهایی قسمت سوم

داستان عشق و تنهایی قسمت دوم

داستان عشق و تنهایی

آرام ,رضا ,کامیون ,نشیند ,میشود؛ ,جایش ,رضا با ,بعد از ,می شود ,نههه آرام ,با جیغ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مطالب مفید آشپزخانه خاتون