محل تبلیغات شما
ساعت از ده شب گذشته است. مهرداد خوابیده و آرام در اتاقش پشت میز نشسته و مشغول مطالعه است. نفس عمیقی میکشد و با بلند شدن از جایش به سمت کتابخانه می رود. کتاب را سر جایش می گذارد. در این میان کتاب دیگری از قفسه کتابخانه پایین می افتد.آرام کتاب را برمیدارد. از وسط کتاب نامه ای به زمین می افتد. آرام خم می شود و با برداشتن نامه، آن را روی قلبش می گذاردو با بستن چشمانش نفس عمیقی می کشد. به سمت میز تحریر می رود و می نشیند.

عشق و تنهایی قسمت سوم

داستان عشق و تنهایی قسمت دوم

داستان عشق و تنهایی

کتاب ,آرام ,عمیقی ,جایش ,سمت ,کتابخانه ,می رود ,نفس عمیقی ,کتاب را ,به سمت ,و با

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اینجا جای است برای نوشتن.. انشاء ๓เรค