محل تبلیغات شما
سه سال بعد آرام سینی شربت به دست به نشیمن وارد می شود. آرام: (در حالی که می نشیند با صدای بلند رو به اتاق خواب) مهرداد؟ مامان؟ کجایی؟ مهرداد( پسر بچه ای حدودا 2ساله ) از اتاق بیرون می آید و به سمت آرام می دود. آرام (با لبخند در حالی که لیوان شربت را به او می دهد) آفرین پسرم، چیکار میکردی؟ مهرداد: ماتین بادی آرام(او را به آغوش می کشد) قربونت بره مامان، بشین بهت شربت بدم در این لحظه صدای آیفون شنیده می شود.

عشق و تنهایی قسمت سوم

داستان عشق و تنهایی قسمت دوم

داستان عشق و تنهایی

آرام ,شربت ,حالی ,مهرداد ,اتاق ,صدای ,در حالی ,می شود ,حالی که ,را به ,میکردی؟ مهرداد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدرسه ی شاد